هیچ شده فکر کنید خیلی کار هست که باید انجام بشه؟ چه جوابی میدین؟ شرایط را سخت تر میکنید؟ همه چیز را از نو برنامه می ریزید؟ آیا عمدا خیلی چیزها را از قلم میاندازید؟ یا با کیفیت پایینتری انجامشون میدید؟
در ۱۹۷۰ بعد از تحقیقات فراوان، مدیر MIT، روانشناس ارشد، بنسون اسنایدر، کتابی به نام «دوره تحصیلی مخفی» انتشار داد. در فصل دوم این کتاب وی اطلاعاتی حاکی از اینکه بهترین دانش آموزان MIT لزوما باهوش تر ها و با استعداد ترین ها نبوده اند انتشار داد. بلکه کسانی بوده اند که به بهترین نحو از تکنیکی به نام «بی خیال شدن انتخابی» بهره جسته اند. تجربه من هم در MIT نزدیک به ۲۵ سال بعد به همین شکل بود. خیلی ها با کمک ایدهآل گرا بودنشان در دبیرستان نمره های بالا و بالاترین رتبه میشدند و خیلی بیشتر از همرده هایشان خودشان را به تکاپو میانداختند. این رویکردی بود که من در دبیرستان پیش گرفته بودم و منجر به قبول شدن من در کالج MIT شده بود اما تلاش برای به کار بردن آن رویکرد در MIT دستور تهیه ای برای یک فاجعه است.
وقتی به MIT رفته بودم مدرسه از تغییر سطح پیش آمده و ایده آل گرا بودن دانشجویانش آگاه بود و سعی کرد انتقال آنها به سطح بالاتر را با گذاشتن کلاس های قبول/بدون نمره آسان تر کند. نمره ای در کار نیست و شما میتوانید دوره را قبول یا مردود شوید بی هیچ عواقبی بجز مجبور بودن به دوباره گذراندن آن دوره. اما MIT شما را زمین میزند و نمره های سال دومی سر میرسند. به همون میزان که دکتر اسنایدر به عنوان حجم کار منطقی تبلیغ اش میکرد حجم کار در MIT برای هر کسی بیش از توان انجام اش بود و او را از پا در میآورد. حتما دلیلی دارد که درس خواندن در آن به نوشیدن از شیلنگ آتشنشانی تشبیه شده است. بدتر برای من، من اصلا دانش آموز باهوش، با استعداد یا نابغه ای نبودم.
اما من داشتم در بیخیال شدن انتخابی بهتر میشدم. من سخنرانی ای رو غایب یا خواب رَد میکردم، از دادن مسائل تمرینی شونه خالی میکردم وقتی میدونستم به هر حال قرار است در دوره نمره الف بگیرم. من کار نا تمام تحویل میدادم که بتونم به مقدار مناسب بخوابم. با دقت دوره های آسون و سخت رو تو دوره باهم ترکیب میکردم که اگر مجبور شدم، زمانی که سخت تر ها خیلی درگیر کننده تر میشدند آسون تر ها رو به تعویق بیاندازم. بهونه ای پیدا کردم که زمانی که برای امتحان بزرگی آماده میشدم مجبور نباشم به جلسات کاری برم. نهایتا من به عنوان ٪۵ بالای کلاس مقطع لیسانس و فوق لیسانس رشته علوم کامپیوتر فارغ التحصیل شدم. بیشتر از همه اینها من استاد بیخیال شدن انتخابی شده بودم. اگر بخواهیم به طرز مثبت تری قضیه را توضیح دهیم. بی خیال شدن انتخابی کاملا به اولویت گذاری و مدیریت زمان مربوط میشود. اما من معتقدم تعبیر منفی آن هم مهم است. تصمیم به بیخیال بودن در کاری که شما موظف به انجام آن هستید.
من مکث میکنم که این را اینجا اظهار کنم چون میدانم هم دوره ای ها و حتی مدیران من ممکن است این را بخوانند، اما خوب شدن در بی خیال شدن انتخابی همان چیزی بوده که به من برای موفق شدن در کارم یا کسب و کار های دیگر کمک کرده است. چالش اصلی اولویت گذاری کارهایی که باید انجام دهید نیست بلکه انتخاب بی خیال شدن کاری یا حد اقلی رد کردن آن چالش اصلی بوده است.
انتخاب و طراحی شکست ها خود موفقیت است.
در کمپانی های بزرگتر حجم کاری هرگز کم یا از میان برداشته نمیشود و چیزی که سازمان، همرده ها و مدیران شما از شما میخواهند هم گفتن «بله» و هم دائما کار کردن و تحویل دادن است. قدم زدن در آن راه بسیار دشوار است. نه گفتن به شما در تمرکز داشتن در انجام کار فعلی تان کمک میکند اما به همان نسبت دیگر شما فردی که هنگامی که اتفاق بزرگ بعدی رخ داد پیش اش برویم، نخواهید بود فرصت از دست رفت. من خیلی اوقات میبینم که افراد بی خیال کارهای اشتباه ای میشوند. اگر شما مدیر و راهبر یک تیم هستید، استخدام و پرورش تیمتان بلیط شما برای رشد و گسترش است اما خیلی اوقات که تیم در شرایط بحرانی قرار میگیرد مدیریت آستین هایش را بالا میزند تا برنامه نویسی یا اجرا کردن تست ها را به عهده بگیرد یا تحویل کاری را مدیریت پروژه کند و از اهمیت دادن به استخدام و گسترش تیم برای یکی دو ماهی غافل میشود. سپس اتفاقات شخصی پیش میآیند و یک نفر تیم را ترک میکند و تو در توی مرگ ادامه مییابد.
متشابها، من گاهی اوقات مهندسان سطح بالایی را میبینم که ازشان توسط مدیر یک کسب و کار دیگر برای توصیه و مشاوره مماسی سوال شده ولی به جای دیدن این امر به عنوان یک فرصت برای بهبود یک وجه دیگر کسب و کار و آگاهی رساندن به مدیریت یک کسب و کار دیگر و همچنین ایجاد یک ارتباط سالم بین تیم ها و مدیران، آن را به عنوان مالیات و کار اضافی میبینند و کار کم کیفیتی ارائه میدهند. فرصت از دست رفت.
در خیلی از شرایط شما میتوانید با انتخاب گرایی در کاری که باید انجام دهید و خوب انجام دادنش، به خیر بگذرانید. به یک جلسه نگاه کنید و اگر تیم، بدون شما در حال پیشبرد طبیعی آن بودند، مودبانه عذر خواهی کنید و ساعتی را برای روحیه دادن به اعضای جدید صرف کنید. میتوانید تصمیم بگیرید که یک پاسخ ۲ صفحه ای به ایمیلی را ننویسید چون اگر ساعتی صبر کنید، یک نفر دیگر مطمئنا ترتیب آن را خواهد داد. میتوانید مودبانه گفتگویی با یک تامین کننده را رد کنید وقتی میدونید کمتر از ٪۵ احتمال داره ازشون استفاده کنید و اگر هم بخواین شماره شون رو دارید. می تونید بی خیال غاتی شدن در برنامه شبکه های اجتماعی ماهانه این ماه ترتیب داده شده توسط روابط عمومی شوید و به تیم تان در آماده کردن ناهار کمک کنید.
اونطرف سکه اینه که بخش انتخاب گرایی «بی خیال شدن انتخابی» روی تشخیص جاهایی که بی خیال شدن درشون کاملا غیر قابل قبول است و هرگز نباید در اونها ناکام عمل کنیم تاکید میکنه.
وقتی دارین نصب و بازبینی و یا به روز رسانی سرویسی رو سرپرستی میکنید. اون موقع زمان انتخاب کردن هیچ سطحی از بیخیالی نیست. اگر خودتون رو موظف به انجام یکه سخنرانی ۲۰۰ نفره کرده اید. زمان اون نیست که برای آماده سازی تون بی خیال باشید. به همین دلیل است که بهش عبارت «بی خیال شدن انتخابی» میگیم. بی خیال بودن روی چیز اشتباه میتونه خیلی سریع شما را در مدرسه رفوزه و از کار اخراج و یا چیزهای بدتری براتون ایجاد کنه.
هر چیزی که گفتم به همان مقدار هم باید به زندگی فامیلی شما اعمال بشه. مسابقه فوتبال پسر ۵ ساله من چیزی نیست که برای رفتن به آن بی خیال باشم، امکان ندارد. اما شاید جارو کردن خانه باید منتظر بماند.
source:
https://www.linkedin.com/pulse/selective-negligence-brad-porter