۳ قانون برای اینکه سریعتر تصمیمگیری کنین
منوی رستوران رو چند دقیقه بررسی کردم، خیلی دودل بودم و هر انتخابی به روش متفاوتی برام وسوسه انگیز بود.
شاید باید همشو سفارش بدم…
به نظر شما این تصمیمگیری خیلی سادهایه که ارزش اینهمه فکر کردن رو نداره؟ شاید. اما شرط می بندم شما هم توی همچین شرایطی بودین. اگه در مورد غذا نبوده در مورد چیز دیگهای بوده.
ما توی موقعیت های روزمره، زمان بیش از حد و انرژی خیلی زیادی رو صرف انتخاب از بین گزینه هایی که به یک اندازه جذاب هستن میکنیم. مشکل اینجاست که درحالیکه این گزینه ها ممکنه به یک اندازه جذاب باشن، اما به طور متفاوتی هم جذابن. همراه چیزایی که به یه اندازه جالب و جذابن ولی با هم متفاوتن که بازم سازگاری میخوان. حتی وقتی که باید بین سالاد kale (که سالم و سبکه)، سالمون (یه پروتئین سنگین) و راویولی (خوش طعم ولی با کربوهیدرات زیاد)تصمیم گیری کنین.
اگه این تصمیمای پیش پا افتاده انرژی و وقتتون رو میگیره، به تصمیمای بزرگتری که تمام وقت توی سازمانها نیازه بگیریم فکر کنین. اینکه چه تولیداتی رو باید دنبال کنیم و کدومها رو باید از برنامه خارج کنیم؟ چه کسی رو استخدام یا اخراج کنم؟ آیا باید اون گفتگوی سخت رو شروع کنمغ؟
به دنبال این سوالها، تعداد بیشماری سوال دیگه هم ایجاد میشه. اگه میخوام اون گفتگوی سخت رو داشته باشم، چه موقع باید این کار رو انجام بدم؟ چطوری شروع کنم؟ باید بهشون زنگ بزنم، شخصا ببینمشون یا بهشون ایمیل بزنم؟ این کار رو عمومی انجام بدم یا خصوصی؟ چه میزان از اطلاعات رو باید درمیون بذارم؟و غیره.
خب ما چطور میتونیم در مواجه با تصمیمهای مختلف موثرتر عمل کنیم؟ من سه تا روش دارم که ازشون استفاده میکنم، دوتاشون رو توی کتابم “چهار ثانیه”در موردشون صحبت کردم، سومی رو هفته پیش کشف کردم.
روش اول، استفاده از عادتها به عنوان راهی برای کم کردن خستگی تصمیم گیری های روزانه . ایده اینه که اگر عادت خاصی دارین- مثلا: نهار همیشه سالاد میخورین- دیگه نیازی به تصمیمگیری ندارین و میتونین انرژیتون رو برای چیزای دیگه ذخیره کنین.
این برای تصمیمهای پیشبینی شده و روزمره کارایی داره. اما تصمیمای غیرقابل پیشبینی چطور؟
روش دوم استفاده از روش فکری اگه/اونوقت برای روتین کردن گزینههای غیرقابل پیشبینی. مثلا یه نفر مدام حرف منو قطع میکنه و من نمیدونم چه برخوردی باید نشون بدم. قانون اگه/اونوقت من اینه که: اگه شخص تو مکالمهای دو بار حرفم رو قطع کرد، اونوقت یه چیزی میگم.
این دوتا تکنیک- عادتها و اگه/اونوقت – میتونه به ساده کردن تعداد انتخابهای معمول روزمره که تو زندگی باهاش رو به رو میشیم کمک کنه.
چیزی که ما حلش نکردیم تصمیمهای بزرگتر و استراتژیکتره که همیشگی نیستن و نمیشه پیشبینیشون کرد.
من همین هفته پیش توی دیداری که خارج از ساعات کاری با مدیرعامل و تیم ارشد رهبری یه شرکت فناوری پیشرفته داشتم، یه راه حل ساده برای مؤثرتر کردن انتخابهای چالش برانگیز کشف کردم. اونا توی شرایطی بودن که باید تعدادی تصمیمات خاص و غیرقابل تکرار می گرفتن. تصمیماتی که نتایج اونها دقیق قابل پیشبینی نبودن.
اینها تصمیماتی مثل این هستن: چطور به یک تهدید رقابتی پاسخ بدیم، توی چه محصولاتی باید بیشتر سرمایه گذاری بشه، چطور شرکت جدیدی که خریدیم رو با شرکت قبلی ادغام کنیم، کجا بودجه رو کاهش بدیم، و چطور سلسله مراتب اداری رو سازماندهی کنیم و غیره
اینا دقیقا تصمیمایی هستن که هفتهها، ماهها و حتی سالها ممکنه طول بکشن و پیشرفت کل سازمان رو به تاخیر بندازن. این تصمیما غیر ممکنه که تبدیل به عادت بشن و با قانون اگه/اونوقت هم حل نمیشن. مهمتر از همه، تصمیمایی هستن که هیچ پاسخ روشن و درستی براشون وجود نداره.
تیمهای رهبری توی این نوع تصمیمگیریها درجا میزنن، دادههای بیشتری جمعآوری میکنن، بیش از حد جوانب رو بررسی میکنن، خواستار ایدههای بیشتر هستن ،به تاخیر میندازن در حالیکه منتظر –یا شاید هم به امید- یه جواب روشن میمونن که به ذهنشون خطور کنه.
اما چی میشه اگه بتونیم این واقعیت رو قبول کنیم که هیچ جواب روشنی برای سریعتر تصمیم گرفتن وجود نداره؟
من توی همون دیدار خارج از ساعات کاری ، وقتی که داشتیم بحث میکردیم و دوباره در مورد همون تصمیمگیری قبلی (اینکه چه کاری با یه تجارت معین انجام بدیم) گفتگو میکردیم، داشتم به این قضیه فکر میکردم، که مدیرعامل شروع به صحبت کرد.
مدیرعامل گفت: “ساعت ۳:۱۵ ظهره، باید تو ۱۵ دقیقه یه تصمیمی بگیریم”
مدیر امور مالی گفت: دست نگه دارین، این یه تصمیم پیچیدهس. شاید باید صحبتمون رو سر شام یا تو ملاقات بعدی ادامه بدیم.”
مدیرعامل مصمم بود: “نه، تو ۱۵ دقیقه تصمیم میگیریم.”
و میدونین چی شد؟ ما تصمیم گرفتیم.
اینطوری شد که روش سوم تصمیمگیری به ذهنم رسید: از زمانسنج استفاده کنین.
اگر مسائل روی میز معقولانه مورد بررسی قرار گرفته، انتخابها به یه میزان جذابن، و هیچ پاسخ روشنی وجود نداره، قبول کنین که هیچ مسیر روشن و و مشخصی نیست که بشه دنبالش رفت و فقط تصمیم گرفت.
یکی از روشهایی که کمکتون میکنه اینه که اون تصمیم رو کوچیکتر و با میزان سرمایهگذاری کمتر فرض کنین تا بتونین آزمایشش کنین. اما اگه نمیتونین اینکارو بکنین، پس فقط تصمیم بگیرین. با توجه به زمانی که با بیهوده فکر نکردن ذخیره میکنین ، بهرهوری پرسودی خواهید داشت.
شاید اعتراض کنین و بگین وقتی که زمان بیشتری صرف میکنین، یه جواب پیدا میشه. مطمئنا، شاید. اما:
(۱) شما زمان با ارزش رو صرف برطرف کردن ابهامات اون تصمیمگیری کردین.
(۲) رفع ابهام و روشنی این تصمیم شما رو گول میزنه که در مورد تصمیمگیریهای مشابه، به امید رفع ابهام ،بیشتر طولش بدین و بهرهوری خودتون رو کاهش بدین .
فقط یه تصمیمی بگیرین و رو به جلو حرکت کنین.
همین الان امتحانش کنین. یه تصمیمی که تا الان به تاخیرش انداختین رو انتخاب کنین. سه دقیقه به خودتون زمان بدین و تصمیم رو بگیرین. اگه تصمیمهای زیاد گیجتون کردن، یه تیکه کاغذ بردارین و یه لیست از تصمیمها بنویسین. یه مقدار زمان به خودتون بدین و اونوقت یکی یکی، بهترین تصمیمی که در لحظه میتونین بگیرین رو بگیرین. گرفتن تصمیم – هر تصمیمی- اضطرابتون رو کاهش میده و باعث میشه شما رو به جلو حرکت کنین. بهترین پادزهر برای احساس گیج شدگی حرکت رو به جلوئه.
من برای نهار سالاد Kale سفارش دادم. بهترین انتخاب بود؟ نمیدونم. اما حداقل هنوز اونجا منتظر سفارش دادن ننشستم.
منبع: https://hbr.org/2015/11/3-timeless-rules-for-making-tough-decisions